Thursday, November 28, 2013

چگونه آن جای فراخ را می خواهی تنگ کنی؟

 چگونه جای فراخ را می خواهی تنگ کنی؟ یا شکاف  دره عمیق با سوزن وبخیه درز گرفته شود؟!
قسمت -2  و پایانی
دبیر  می پرسد : چطوری راه حل دارد؟
حمید : آقا یک کفاشی  سر محله مان است که کارش خیلی  درسته ، تازه پسرش هم دوستم هست .  در  اولین مرخصی  پوتین های سربازی را  به کفاشی محل می دهم  تا  به شکل  نوک باریک  قیصری  جمع و جور  و درستش کنه .
دبیر : می گوید :  خوب یک دست بولیز و شلوار گل وگشاد وگنده به تو داده می شود که شلوارش تا روی سینه ات میاد و جیب های  بولیز نیز تا دور شکمت می رسد . طوریکه هرموقع می خواهی دست توی جیب بولیزات بکنی باید کمر بندت را شل کنی تا بتوانی دست توی جیب های بولیز ارتشی بکنی.
حمید :  خیالی نیست آقا، چون اینم راه حل داره .
دبیر می  پرسد  :  راه حلش چیست؟
حمید می گوید : آخه آقا یک خیاط فامیل آشنا دارم که مثل کفاش محله کارش خیلی درسته .پس بولیز وشلوار ارتشی را  نزدش می برم  تا راس و ریس اش کند .
دبیر: در ادامه به حمید می گوید اما یک کلاه ارتشی بتو داده می شود  که بدلیل بزرگی هم جلوی دید چشمانت را می گیرد . هم اینکه لاله های گوشت را  پر می کند و می پوشاند.
حمید :  آقا مسأله نیست . چون راه چاره دارد .
دبیر : سئوال می کند راه چاره چیست؟
حمید : جواب می دهد آقا یک دوست خیلی نزدیک و صمیمی دارم که پدرش مغازه کلاه فروشی دارد . تعمیر هم می کند . بنابراین اگر نتوانستم توی پادگان کلاه را با سرباز های دیگر عوض کنم . میرم مغازه کلاه فروشی پدر دوستم تا  ترتیب کلاه مناسب را بدهم .
دبیر : متوجه می شود که سکوت کلاس را فرا گرفته و دانش آموزان  هم با دقت  این گفتگو را دنبال می کنند . آنگاه خطاب به حمید می گوید گیرم  پوتین های سربازی را به کفاش محله دادی و بولیز و شلوار را به خیاط آشنا می دهی تا  مورد دل خوایت  درست وردیف کنند وکلاه را هم نزد پدر دوستت می بری تا برایت تنگ یاعوض کند. اما سئوال است.
حمید : آقا چه سئوالی؟
دبیر : سئوال اینکه تو که  شازده وتنبل وراحت طلب هستی  وعاجز از درس خواندن،  چگونه آن جای فراخ را می خواهی تنگ کنی؟
حمید : پس از شنیدن این سئوال که انتظارش را نداشت .  انگاری نشادر بهش تزریق کرده باشند با عصبانیت از جایش بلند می شود و دلخور و نق زنان تند بسوی درب خروجی کلاس  می رود . سپس درب را باز و خارج می شود و آن را محکم بهم می کوبد و از پله های طبقه  دوم راهی حیاط  دبیرستان می شود و  زیر آفتاب  و سط آن دراز می کشد. ولی نگاهش به سمت  دبیر در  کلاس طبقه دوم  است  تا پس از زنگ و تعطیلی کلاس  نزد دبیر رود و انتقاد وتهدید کند که چرا وی را نزد بقیه دانش آموزان خراب کرد و.....
 بهر حال  اکنون سئوال است که رهبر ولی فقیه پس از توافق هسته ای ژنو  که 27 امتیاز داده است چگونه و چه می خواهد جایگزین شعار انرژی هسته ای حق مسلم ماست کند که حاصل  بیش از چند دهه  سیاست وتلاش برنامه ی هسته ای با صرف  هزینه های میلیاردی بسیار کلان   بوده که بطور  پنهان  و آشکار دنبال شده است؟ به ویژه اینکه بدلیل تحریم های ناشی از برنامه هسته ای اقتصاد کشور نابود و وابسته و ورشکسته  و دلالی و وارداتی ومصرفی شده است؟؟ ازسوی دیگر رشد لجام گسیخته ی تورم وگرانی و فقر و بیکاری بیداد می کند که سئوال بی جواب است برای چه همچون جنگ خانمانسوز 8 ساله که خمینی اصرار بر ادامه اش داشت تا اینکه منجر به سرکشی جام زهر ناشی از شکست شد .توافق هسته ای هم تبدیل به جام زهر دیگری  خواهد شد ؟ خلاصه  چگونه قرار است شکاف این دره عمیق پرنا شدنی با سوزن وبخیه درز گرفته شود؟!
8 آذر -92
گفتم تو اینکاره نیستی ! قسمت اول

No comments:

Post a Comment