گفتم تو اینکاره نیستی !
داستان
توافق هسته ای ژنو که پس از مذاکره ی ماراتونی بیش از 10 ساله امضا شدو از آن بعنوان توافق برد- برد یاد می
شود . مرا به یاد خاطره ای دور انداخت که جنبه مزاح دارد بنابراین بازگویی اش خالی از
لطف نیست . چون پایان این خاطره یه جورایی
میشه گفت که بی شباهت به توقف غنی سازی و پیآمدهایش نیست . اما داستان خاطره چنین است دوستی
داشتم که دبیر آموزش و پرورش رشته خدمات بود. می گفت
شیوه ی کارش این است که برخی از
دروس تئوری را به سبک کار گروهی -5-6 نفره میان دانش آموزان دنبال و تدریس می کند . برای اینکه باور
داشت این شیوه هم نوعی تقسیم کار جمعی است
. هم موجب تقویت روحیه ی کار جمعی دانش آموزان و قدرت بیان شان می شود . هم اینکه چون
موضوع درسی چند بار از سوی خود
دانش آموزان تکرار می شود . موجب فهم بیشتر دانش آموزان می شود مهم این که من متکلم الوحده نبودم . به خصوص اینکه مطلب مشخص شده از سوی دانش آموزان با رجوع
که به کتابخانه که از کتب و منابع دیگر مرتبط به موضوع استفاده می
کنند وچند بار تکرار می شود در پایان با توضیحی که من می دهم دامنه ی بسط و توضیح موضوع تدریسی گسترده می شود. بهرحال وی افزود اما در بین دانش آموزان بازیگوش ، در
یک کلاسی یکی بود که نام کوچک وی حمید بود که بر خلاف اینکه جثه ی ریزه میزه
ای داشت و کمی هم بچه سوسول بود . ولی عجیب هم عشق لاتی داشت و
هم همچون جوجه ی خروس با صدای دو رگه که تمرین خروس شدن می کند وی نیز
احساس گندگی می کرد و ادا واطوار گنده لات ها را در می آورد تا اینکه یک روز نوبت وی بود که در کنفرانس تیم گروهی
دانش آموزان کلاس مطلبی را مطالعه و مثل بقیه دانش آموزان پایین کلاس برای
دانش آموزان کلاس توضیح دهد اما از حضور پایین کلاس خود داری نمود .
دبیر سئوال می کند چرانمی آیی پایین کلاس تا توضیح دهی؟
دبیر سئوال می کند چرانمی آیی پایین کلاس تا توضیح دهی؟
حمید می
گوید : آقا نخوندم و آمادگی اش را ندارم .
دبیر می پرسد:
چرا؟
حمید می
گوید : چون آقا علاقه ای به درس ندارم .
دبیر سئوال
می کند : چرا؟
حمید می گوید : آقا چون همه رفقا وبچه محله ای هایم رفتند
سربازی .منم می خواهم برم سربازی .
دبیر می پرسد : حمید تا زمانی که مدرسه می آیی باید درس بخوانی
وفرقی با بقیه دانش آموزان نداری .
احمید : باکلفت وبلند تر صدایش می گوید آقا منکه گفتم می خواهم چند ماه دیگه برم سربازی .
دبیر: چون حمید اصرار به رفتن سربازی می کند به وی می گوید توکه تحمل
وتوان درس خواندن را نداری چگونه می خواهی سربازی بروی و شرایط سخت سربازی را تحمل
کنی؟
حمید می گوید : آقا مگر من
چه کمتر از دیگران دارم که سربازی می روند؟
دبیر می
گوید : : آنها قبل از اینکه دبیر ستان را تمام کنند از روی ناچاری به سر بازی می
روند . در ضمن گفتم که سربازی آسان نیست .
حمید می گوید : آقا
خیالی نیست .
دبیر می
گوید : ولی تو اینکاره نیستی .
حمید می پرسد : آقا برای چه من اینکاره نیستم؟
دبیر می
گوید : چون تو ریزه میزه هستی و وقتی تو نمی تونی درس بخونی ،
سربازی هم برایت سخته.
حمید : آقا ما از پس نه سر بازی که هر کاری بر می آیم .
دبیر می گوید : گفتم تو توی درس خوندن آزمون خوبی پس
ندادی و مردود
شدی در صورتی که آسان تر از سربازیست .
حمید : آقا سربازی چه ارتباطی به درس خوندن داره؟
دبیر می گوید : تذکر دادم سربازی کار آسانی نیست .
حمید : آقا مشکل سربازی چیست؟
دبیر
می گوید :چون اولاً سربازی مقرارت خشک
نظامی دارد . دوماً جثه تو ریزه میزه است ممکن است موقع تقسیم وسایل سربازی دچار مشکل شوی .
حمید : آقا مثلاً چه مشکلی؟
دبیر می
گوید : مثلاً یک جفت پوتین بزرگ پا
به تو داده می شود که پشت سرت سینه
می زند.
حمید :
آقا گرفتی مرا ، سینه زدن پوتین سربازی یعنی
چه؟
دبیر
می گوید : یعنی اینکه پوتین بزرگ وگشاد است وموقع راه رفتن پوتین چون از پایت بیرون میاد بعلت تماس با کف
پایت ریتم صدایش مثل سینه زدنست.
حمید : آقا
ایرادی نداره چون راه حل داره .
ادامه
دارد.......
هشتم آذر- 92
No comments:
Post a Comment