داستان روستایی تنگدست و آخوند و رابطه اش با وصف حال و روز ملت ایران
نهم آذر - 92
داستان
ضمیمه شده ضمن ساده بودنش حاوی نکاتی
پند آموز می باشد. زیرا بیانگر شرایط تحمیلی بیش از 34 ساله است که هر زمان رئیس
جمهور و دولت جدیدی روی کار آمده و جایگزین قبلی شده که همراه با کلی قول و وعده ها بوده است موازی آن سعی شده کاسه
کوزه مشکلات اقتصادی واجتماعی ..... و
معضلات امور معیشی مردم به گردن دولت مردان قبلی انداخته شود . بهمین دلیل حسن روحانی هم در برنامه 3 شنبه تلویوزنی محور
بیان عملکرد 100 دولت خود مشابه سناریوی سیاست تجربه و تکرار شده را غلیظ تر از قبل اجرا کرد . زیرا که ماهیت آخوندهای غیر مولد و شرکا را نمی
توان بهتر از روش عوامفریبی و حواله ناکجاآبادی دادن برای رفع مسئولیت از عدم پاسخگویی به مطالبات مردم
ترسیم کرد. برای این که از همان زمان حاکم شدن
و قدرت گیری خمینی و جانشین و شرکا وحامیان شان روش تصویر مار کشیدن و مار نشان دادن تا حال ادامه داشته است و توانسته اند تسمه ازگرده ی مردم محروم ودربند واسیر ایران بکشند . بنابراین داستان ساده روستایی و سئوالش از آخوند ده ضمیمه شده است
.چون بی ربط باشرایط کنونی ایران نیست . به خصوص آنانی که پس از 34 سال تجربه ی غارتگران حاکم با مفت و مرده خواران آخوندهای متحجر
حوزوی و شرکای بقدرت خزیدگانش را لمس
وتجربه کرده اند به خوبی می دانند که چگونه نقش و سهم قدرت اینان درست
وارونه قول داده شده ی خمینی است که
گفته بود حکومت آینده از آن مستضعفان و پا برهنگان است . به
ویژه اینکه در روند جنگ قدرت و انباشت
ثروت وانحصاری کردنش رقبا از طریق اجرای طرح کودتایی مشترک پاسداران و رهبر وبسیج
کنار زده شدند . اما تا گند قضیه
در می آید و وحشت از رفع ابهام مردم حس می شود تلاش می شود. بلافاصله سناریوی وارونه
تکرار می گردد . در رابطه شاهد بودیم که
خاتمی جای رفسنجانی شد و روحانی جای احمدی
نژاد را گرفتو رئیس جمهور شدشود تا هورا
کشان تبلیغ کنند شرایط سخت سپری شده و شرایط مناسب و اوضاع بهتر با کلید دولت تدبیر و امید فراهم شده است.
البته با مواضع تاکتیکی- تبلیغاتی که اتخاذ می شود تا
در اجرای سناریوی سیکل تکراری طراحی شده هدف به انحراف کشانیدن اذهان عمومی دنبال می شود که ایجاد توهم در اذهان عمومی است که گویا ممکن است شرایط نسبت
به گذشته تغییر کند و بهتر شود تا مانع از حرکت های اعتراضی مردم ناراضی شود .
زیرا
برخلاف آنچه کودتا گران تصور می کردند که پس از کودتای 22 خرداد88 مردم معترض
تسلیم می شوندو همه چیز به فراموشی سپرده و
شامل مرور زمان خواهد شد . اما کودتاگران به زودی متوجه شدند که با وجود
اینکه موسوی وکروبی را در حصر خانگی نگهداشتند ولی اتفاقی نیفتاد تا همه چیز بر وفق مرادشان به پیش رود. برای
اینکه خشم و کینه مردم ناراضی همچون آتش
پنهان شده برزیرخاکستر بود که مترصد وزیدن نسیمی برای شعله ور شدنش بود. برای همین
تا نسیم پس از 22 خرداد 88 زده شد و ناراضیان موج وار در خیابان ها
سرازیر و دست به تظاهرات اعتراضی زدند تا درادامه ی تظاهرات های ضد حکومتی خودفریاد مرگ بر دیکتاتور و خامنه ای و اصل
ولایت فقیه توی خیابان ها و دانشگاه ها طنین
انداز کنند . گرچه فریاد مرگ
بر دیکتاتور سردادن معترضان مقابل کودتا گران بهای بس سنگینی در بر داشت
. ولی بدلیل اینکه اعتراضات معترضان با
سرکوب شدید و سرکوب صدای اعتراضی خیابانی
شان مهار شد ولی معترضان زانو نزده
و تسلیم نشدند تا اینکه ترکش پرداخت هزینه به کودتا گران اصابت کرد. چون
رهبر ولی فقیه به جای موافقت با نامزد ریاست جمهوری کودتاگران پاسدار مجبور شد تا
با در خواست تقاضا از مخالفان تا در نمایش انتخابات ریاست جمهوری دوره ی یازدهم نه
بخاطر نظام که در حمایت از کشور شرکت کنند
تا حسن روحانی رئیس جمهور شود . سپس حامیانش توی خیابان بریزند و با فراموش کردن شرایط طاقت فرسا پایکوبی و شادی
کنند . چون هدف عبور از بحران اقتصادی وتحریم ها وتن دادن به توافق هسته ای در
ژنو بود.
بهر حال از سوی دیگر ربط داشتن این داستان با مدعیان
اصلاح طلب ازآن منظر وجه اشتراک دارد که اینان با تجربه و آزمون شکست خورده ی بیش از 34 ساله و به خصوص 8 ساله ای که خود بر
سر قدرت بودن اشراف کامل دارند که بابودن ولی فقیه همکاره و بی پاسخ به هیچ
مرجع و نهاد دراین رژیم بربر منش و تاریک
اندیش قرون وسطایی دیگر نه قانون
دارای جایگاه و اعتبار و نه معنی و مفهومی دارد. برای اینکه شورای نگهبان
آلت دست ولی فقیه است که تأیید کننده ی نامزدان نمایش انتخابات گوناگون
است . از طرف دیگر مجمع خبرگان
رهبری که ظاهراً می بایست براعمال ولی فقیه نظارت داشته باشد ولی آنچنان آلت دست ولی فقیه شده است که تبدیل به نهاد تشریفاتی شده است که مأموری و مجری حمد وثناگوی رهبر وفرامین و ی شده است
. طوریکه بنابر دستور صادره رفسنجانی را از رأس آن جراحی نمود .حال درچنین اوضاع
و احوال که ریش و قیچی دراختیار ولی فقیه و پاسداران می باشد که هر روز خشن و ضد انسانی تر بامعرضان ومنتقدان و رقبا برخور می
کنند. چگونه می توان انتظار داشت که چاقو دسته ی خودش را ببرد ونقض کنندگان
آشکار قانون، قرار است پای بند ومدافع قانون اساسی باشند و
دولت اعتدال روحانی معنی و استقلال داشته باشد . بعلاوه باید باور داشت شرایط بهتر
از گذشته و رو به بهبود خواهد بود و تن دادن به توافق هسته ای بدون تنش و پیامدهای واکنشی اعتراضی – انتقادی داخلی
مواجه می شود .
بهر
صورت گویا خود به توهم زدگان که تلاش می کنند توهم خود را به مردم تلقین کنند همچون داستان
روستایی ساده دل در مانده است که چون مرید و پیرو ملای روستا بود .
برای درمان مشکلات خودنزد وی می رود تا پس از بازگویی مشکلات و دریافت رهنمود و اجرای اوامر و
فتواهایش در نهایت آنقدر درمانده و زهواره در رفته وخسته شود که به علت خستگی
مفرط و چندین شب بی خوابی عاقبت بی هوش و به خواب رود
و دعاگوی ملای روستا شود.
داستان روستایی فقیر و تنگدست
یا روز وحال ملت ایران
> روستایی فقیری که از تنگدستی و سختی
معیشت جانش به لب رسیده بود، نزد آخوند ده رفت > و گفت: آملا، فشار زندگی آنقدر مرا در
تنگنا قرار داده که به فکر خودکشی افتاده ام. > از روی زن و بچه هایم خجالت می کشم،
زیرا حتی قادر به تامین نان خالی برای آنان > نیستم. با زن، شش فرزند قد و نیم قد،
مادر و خواهرم در یک اتاق کوچک مخروبه زندگی > می کنیم، که با هر نم باران آب به
داخل آن چکه می کند. این اتاق آنقدر کوچک است که > شب وقتی چسبیده به هم در آن می
خوابیم، پای یکی دو نفرمان از درگاه بیرون می ماند. > دیگر ادامه این وضع برایم قابل تحمل
نیست… پیش تو، که مقرب درگاه خدا هستی، آمده ام> تا نزد او شفاعت کنی که گشایشی در وضع
من و خانواده ام حاصل شود.
> آخوند پرسید:> از مال دنیا چه داری؟
> روستایی گفت:> همه دار و ندارم یک گاو، یک خر، دو
بز، سه گوسفند، چهار مرغ و یک خروس است.> آخوند گفت:> من به یک شرط به تو کمک می کنم و آن
این است که قول بدهی هرچه گفتم انجام بدهی.
> روستایی که چاره ای نداشت، ناگزیر شرط
را پذیرفت و قول داد….آخوند گفت:> امشب وقتی خواستید بخوابید باید گاو
را هم به داخل اتاق ببری. روستایی برآشفت که: > آملا، من به تو گفتم که اتاق آنقدر
کوچک است که حتی من و خانواده ام نیز در آن جا > نمی گیریم. تو چگونه می خواهی که گاو
را هم به اتاق ببرم؟!
> آخوند گفت: فراموش نکن که قول داده ای
هر چه گفتم انجام دهی وگرنه نباید از من > انتظار کمک داشته باشی.
> صبح روز بعد، روستایی پریشان و نزار نزد آخوند رفت و گفت: دیشب هیچ یک از ما > نتوانستیم بخوابیم. سر و صدا و لگداندازی گاو خواب را به چشم همه ما حرام کرد.
> صبح روز بعد، روستایی پریشان و نزار نزد آخوند رفت و گفت: دیشب هیچ یک از ما > نتوانستیم بخوابیم. سر و صدا و لگداندازی گاو خواب را به چشم همه ما حرام کرد.
> آخوند یکبار دیگر قول روستایی را به
او یادآوری کرد و گفت:> امشب علاوه بر گاو، باید خر را نیز به
داخل اتاق ببری.
> چند روز به این ترتیب گذشت و هر بار که روستایی برای شکایت از وضع خود نزد آخوند می > رفت، او دستور می داد که یکی دیگر از حیوانات را نیز به داخل اتاق ببرد تا این که > همه حیوانات هم خانه روستایی و خانواده اش شدند! روز آخر روستایی با چشمانی گود > افتاده، سراپای زخمی و لباس پاره نزد آخوند رفت و گفت که واقعا ادامه این وضع برایش > امکان پذیر نیست!
> آخوند دستی به ریش خود کشید و گفت: دوره سختی ها به پایان رسیده و به زودی گشایشی > که می خواستی حاصل خواهد شد. پس از آن به روستایی گفت که شب گاو را از اتاق بیرون > بگذارد!
> چند روز به این ترتیب گذشت و هر بار که روستایی برای شکایت از وضع خود نزد آخوند می > رفت، او دستور می داد که یکی دیگر از حیوانات را نیز به داخل اتاق ببرد تا این که > همه حیوانات هم خانه روستایی و خانواده اش شدند! روز آخر روستایی با چشمانی گود > افتاده، سراپای زخمی و لباس پاره نزد آخوند رفت و گفت که واقعا ادامه این وضع برایش > امکان پذیر نیست!
> آخوند دستی به ریش خود کشید و گفت: دوره سختی ها به پایان رسیده و به زودی گشایشی > که می خواستی حاصل خواهد شد. پس از آن به روستایی گفت که شب گاو را از اتاق بیرون > بگذارد!
> ماجرا در جهت معکوس تکرار شد و هر روز
که روستایی نزد آخوند می رفت، این یک به او > می گفت که یکی دیگر از حیوانات را از
اتاق خارج کند تا این که آخرین حیوان، خروس > نیز بیرون گذاشته شد.روز
بعد وقتی روستایی نزد آخوند رفت، آخوند از وضع او سئوال کرد و روستایی گفت: خدا > عمرت را دراز کند آملا، پس از مدتها، دیشب خواب راحتی کردیم.
به راستی نمی دانم به > چه زبانی از تو تشکر کنم. آه که چه
راحت شدیم و این است حال و روز ملت. منبع : ایمیل دریافتی از یک دوست
No comments:
Post a Comment