Saturday, December 14, 2013

چرا مادرمان را دوست داریم؟

چرا مادرمان را دوست داریم؟
نمی دانم نویسنده اش کیست چون از طریق ایمیل  دوستی در یافت کردم .  ایکاش امضای نویسنده  پایش  بود تا امانت قلمی  نویسنده حفظ می شد . بهر حال  خواندم ، به نظر من  جالب وخواندنی آمد تصمیم گرفتم دیگران هم از خواندنش بی نصیب نکنم  . بدون شک هر فردی خاطرات  فراوان   تلخ و شیرین از مادرخود دارد که چه در قید حیات باشد یا نباشد که افزون تر از موارد ذکر شده است .  به ویژه اینکه ما تعلق به فرهنگ وجامعه ای داشته  وداریم  که نوعی فرهنگ مرد سالاری حاکم بوده است وموجب شده  تا مادران شرایط ویژه ای  را تحمل کنند. به خصوص از بهمن 57  که  حکومت شاه ساقط شد به امید آنکه حکومت دمکراتیک جایگزین شود تا پاسخگوی مطالبات مردم باشد. ولی خمینی حکومت فاشیستی مذهبی خود را بنا نهاد تا برای اینکه  تبعیضاتی  علیه ی زنان  قائل شود  در تنظیم قانون اساسی که در مجمع خبرگان تصویب نمود  که زنان نمی توانند نامزد ریاست جمهور شوند و اینگونه کلید نا برابری وتبعیض و پایمال کردن حق و حقوق زنان کشور  زده شد و این تبعیضات  جنسیتی تا کنون همچنان ادامه داشته است .چون بخش کثیری از مادران یا عزا و داغدار جبهه های جنگ خانمانسوز موهبت الهی ایران و عراق شدند .  یاتوی صف طویل کوپن مواد غذایی بودند . یا پشت درب زندان ها برای کسب خبر از عزیزان خود بودند تا اینکه خبر مرگ شان را دریافت کنند  و با چاشنی  تهدید مبنی بر اینکه حق برگزاری مراسم سوگواری بری شان ندارند . یا  اینکه در دشت خاوران وگورستان جمعی گمنامات دنبال گور عزیزان خود  سرگردان باشند . یا داغدار مرگ تدریجی اعتیاد  و بیماری  ایدز و دار زدن های درون زندان و ملاء عام بوده اند . یا وحشت از معتاد شدن  فرزندان شان داشته اند . یا مجبور به تن فروشی برای تهیه ی لقمه نانی برای زنده ماندن جگر گوشه های خود شوند . یا در طرح ای مبارزه با بی حجابی مورد اهانت واقع شوند . یا بدلیل حضور در مراسم جشن  وعروسی بازداشت  گردند . یا نگران آینده  ی فرزندان فارغ التحصلان دانشگاه های خود هستند . یا  نگران و غمگین ترک تحصیل کردن فرزند ان خودوتبدیل به کودکان کار خیابانی بوده اند . ..... یا تحمل دوری  از فرزند برون مرز خود  داشته اند. بهر حال امید است با خواندن "چرا مادرمان را دوست داریم؟ " تجدید خاطره  ...... برای تان باشد .  
چرا مادرمان را دوست داریم؟
مادر تنها کسی است که می توانی تمام فریادهایت را بر سرش بکشی و مطمئن باشی که هرگز انتقام نمی گیرد

چون ما را با درد به دنيا می‌آورد و بلافاصله با لبخند می‌پذیرد

چون شیرشیشه را قبل از اينكه توی حلق ما بريزند،پشت دست شان می‌ریزند

چون وقتی تب می‌کنیم،آن‌ها هم عرق می‌ریزند

چون وقتی توی میهمانی خجالت می‌کشیم و توی گوش شان می‌گوییم سیب می خوام،با صدای بلند می‌گویند منیر خانوم بی زحمت یه سیب به این بچه بدهید و ما را عصبانی می‌کند

و وقتی پدرمان ما را به خاطر لگد زدن به مادر کتک می‌زند،با پدر دعوا می‌کنند

چون وقتی در قابلمه غذا را برمی دارند،یک بخاری بلند می شود که آدم دلش می خواهد غذا را با قابلمه اش بخورد

چون وقتي تازه ساعت يازده شب يادمان مي افتد كه فلان كار را كه بايد فردا در مدرسه تحويل دهيم يادمان رفته، بعد از يك تشر خودش هم پا به پايمان زحمت مي كشد كه همان نصف شبي تمامش كنيم

چون وسط سریال‌های ملودرام گریه می‌کنند

چون بعد از گرفتن هدیه روز مادر، تمام فکر و ذکرش این است که مبادا فروشندگان بی انصاف سر طفل معصومش را کلاه گذاشته باشند

چون شب های امتحان و کنکور پابه ‌پای ما کم می‌خوابد اما کسی نیست که برایش قهوه بیاورد و میوه پوست بکند

به خاطر اینکه موقع سربازی رفتن ما، گریه می‌کند و نذر می کندو پوتین‌های مان را در هر مرخصی واکس می‌زند

چون وقتی که موقع مریضیش یک لیوان آب به دستش می دهیم یک طوری تشکر می کند که واقعا باور می‌کنیم شاخ غول شکانده‌ایم

چون موقع مطالعه عینک می‌زندو پنج دقيقۀ بعد در حاليكه عينكش به چشمش است مي پرسد: اين عينك منو نديدين؟

چون هیچوقت یادشان نمی‌رود که از کدام غذا بدمان می‌آید و عاشق كدام غذاييم،

حتی وقتی که روی تخت بیمارستانند و قرار است ناهار را با هم بخوریم چون همانجا هم تمام فکر و ذکرشان این است كه واي بچم خسته شد بسكه مريض داري كرد

و چون هروقت باهاش بد حرف مي زنيم و دلش رو براي هزارمين بار مي شكنيم،چند روز بعد همه رو از دلش ميريزه بيرون و خودش رو گول ميزنه كه :‌ بخشش از بزرگانه چون مادرند!

مادر تنها کسی است که میتوانی تمام فریادهایت را بر سرش بکشی و مطمئن باشی که هرگز انتقام نمی گیرد

 ایمیل در یافتی : 24 آذر – 92

No comments:

Post a Comment