اگر دستم رسد بر چرخ گردون
از آن پرسم که این چین است ،
آن چون
یکی را می دهی صد ناز ونعمت
یکی را لقمه ای آغشته در خون
بعنوان پیش مقدمه ی تصاویر ضمیمه
شده بد نیست اشاره ای شود به اوایل انقلاب که فضای نیمه بند
دمکراتیک حاکم بود وکسی هم نمی توانست پیشگویی کند که شرایط آینده چه
خواهد شد؟ چون فضای گفتمان ها یا بحث های سیاسی داغ بود چون
ناشی از فضای چند ماهه ی قبل از انقلاب بود که ارزش های فرهنگی
جامعه دچار تحول شده بود داغ بود و مرتبط به شکفتن تجربه
ی جدید گفتمان های دگر اندیشان در فضای باز نسبی آزاد بود.
بنابراین از مدارس گرفته تا دانشگاه ها وخیابان ها و محیط های کارگری و حتی
درون ارتش بحث های سیاسی رایج بود و صحبت از شوراها می شد . به خصوص میان
جریانات فعال سیاسی و انقلابی موضوع اقتصاد یکی از موضوعات داغ مهم روز بود
. به ویژه در محیط دانشجویی وروشنفکری که مدافع طبقه محرومان و
کارگران و زحمت کشان بودند بحث اقتصادی داغ تر بود تا جایی که از
اقتصاد بعنوان زیر بنا یاد می شد .چون موضوع اقتصاد پیوند به مقوله ی عدالت
اجتماعی و توسعه و پیشرفت کشور و ایجاد اشتغال با نفی
بهره کشی زده می شد .اما خمینی که شاهد گرایش نسل جوان بسوی نیروهای
فعال سیاسی و انقلابی بود احساس کرد اگر وارد این موضوع نشود نمی تواند
شرایط را مهار وکنترل کند واهداف پشت پرده اش را دنبال نماید. پس وارد صحنه
شد و فتوای معروفش را داد که اقتصاد مال خر است و افزود لاکن ملت ما از برای ارزان
شدن خربزه انقلاب نکرده ، بلکه برای اسلام انقلاب کرده است. بهرحال نتیجه این فتوا
ی اقتصاد مال خر است منجر به شرایط کنونی شد که شکاف عمیق
طبقاتی و ورشکستگی و وابستگی اقتصاد بحرانی شده با رشد منفی اقتصادی همراه با رشد
تورم وگرانی وفر وبیکاری در جامعه بیداد می کند .
همچنین به بازگویی خاطره ای دیگر در
این مورد بی ربط نیست . برای اینکه قبل از انقلاب مار
گیرانی بودند که دارای جعبه هایی بودند که درونش چند مار بود
که با مارهای شان در سفراز این شهر به آن شهر با خود حمل می
کردند تابساط نمایش مارها را در شهر ها بر پا دارند پس . مکانی
از یک شهر را انتخاب و بساط شان را پهن می کردند. سپس عابران
بیکار دورشان حلقه می زد و زیاد می شدند . آنگاه مارگیران با
ورد خوانی یواش یواش مارها که دندان های زری شان کشیده وبی خطربودند
را از درون جعبه ها بیزرون می کشاندند و با چوب باریک مارها را هدایت می
کردند تا با سازی که نواخته می شد مارها برقصند
وحرکت کنند . پس از مدتی مارگیران برای ادامه ی نمایش
ازتماشاگران حلقه زده تقاضای دریافت کمک پول می کردند . چند بار این صحنه را تکرار
می کردند تا سر وکله ی پلیس پیدا می شد و به بساط مارگیران پایان می دادند
ومارگیران بساط شان را تعطیل می کردند وراهی مکان یا شهردیگری می شدند .البته پلیس
حق وحسابش از مار گیران را می گرفت .
ناگفته نماند که گاهی مار گیران هنگام نمایش
مار ها ، یکی از مارها را بسوی جمعیت حلقه زده هدایت می کردند . تاجمعیت
حلقه زده دچار وحشت شوند وخودشان راعقب بکشند .چون هنگام عقب
نشینی حواس شان پرت می شد . ناگهان در این موقع جیب بران همراه و همکاران
مار گیران مشغول جیب زنی از جیب تماشاگران می شدند . بدون شک اینگونه شغل
مارگیری ونمایش آن ناشی از بیکاری وفقر و واوضاع بد اقتصادی بود
که موجب رایج شدن شغل مارگیران وجیب بران می شد. چون اگر شغل
مناسب ودر آمد بهتری داشتند نیاز نبود تا مارگیر شوند .
اما اکنون که صحنه های نمایش مار گیران در
پاکستان گزارش شده است . بیشتر ثابت می شود که بساط نمایش مارگیران در
ایران سوغاتی وارداتی از هند وپاکستان بود .
بهرحال سئوال است با توجه به
تصاویر وگزارش ارایه شده قبیله «جوگی» در پاکستان قرنهاست برای کسب
درآمد به مارگیری مشغولند و حتی با پیشرفت دنیای امروز حاضر نشدهاند شغل خود را
تغییر دهند.
راستی اگر اقتصاد پیشرفته با رشد و رونق وتعدیل آن
در جامعه همراه باعدالت اجتماعی واشتغال کامل در
پاکستان وجود می داشت . به ویژه شرایط آموزشی و تعلیم
وتربیت و رفاه وبهداشت عمومی با وضعیت مناسب اقتصادی و شغل برای
قبیله جوگی فراهم می شد . آیا بازهم پاکستان شاهد چنین نمایش مارگیران
در پاکستان بود که کودکان مار گیران باید به جای بازی
کردن با وسایل کودکانه همچون سایر کودکان در جوامع پیشرفته
ضرورت داشته باشد که کودکان بامار پرورش یابند و همبازی
شان مار شود؟ چرا در کشورهای پیشرفته دمکراتیک از اینگونه شغل ها ونمایشات اثری
نیست؟ بلی کودکان مارگیران چه خطایی مرتکب شدند یا جرمی از اینان سر
زده است که باید سرنوشت شان با مار و ماگیری و.... رقم زده شود؟
آخر این چه دنیا ی تبعیض آمیز و نابرابر
یست ؟چرا برخی از کودکان در ناز ونعمت بسر می برند و برخی در فقر
ومحرومیت کامل؟ که باید گفت " اگر دستم رسد بر چرخ گردون
.از آن پرسم که این چین است ، آن چون .یکی را می دهی صد ناز ونعمت.یکی را
لقمه ای آغشته در خون17 فروردین – 93
No comments:
Post a Comment