داستان خودکشی درریل راه آهن . قسمت اول
گفت : آیا این
لطیفه یا طنز را شنیده ای؟
گفتم : کدام لطیفه
یا طنز را ؟
گفت : همانکه روزی
می خواست یه یارویی خودکشی کنه .
گفتم : خیلی ها
هستن که روزانه می خواهند خودکشی کنن .
کدام شون رو می گویی؟
گفت : همانکه می
خواست با قطار خودکشی کنه .
گفتم : اگر یارو خود
کشی نکرد و نمرد و مشخصات وی اعلام نشد .
نه نمی دونم کیست؟
گفت : آیا می خواهی بدونی داستانش رو ؟
گفتم : بلی بدم نمیاید تا بدونم . لطفاً بگو تا بدونم
موضوع چیست؟
گفت : یه روز یه
یارویی تصمیم می گیره خود کشی کنه .
گفتم : چرا؟
گفت : راستش چرایش
را نمی دونم . لابد دلایلش شبیه
دلایل دیگرونه که خود کشی می کنن.
گفتم : خوب وقتی
یارو می خواست خودکشی کنه ابتدا چکار کرد؟
گفت : یه بقچه ای
ومقداری نون وپنیر بهمراه خودش بر داشت و از خانه بیرون زد.
گفتم : مگر نمی
خواست این یارو خود کشی کنه؟
گفت : چرا می
خواست خودکشی کنه.
گفتم : پس این
وسایلی که اشاره کردی . برای چه با خودش برداشت؟
گفت : عجول مباش توضیح داده میشه .چون مردد بود.
گفتم : یعنی شک
داشت و آمادگی برای خودکشی نداشت .
گفت : بلی ، گویا
یه جورایی مثل آ ن شک میان دو وسه سرگردان
بود .
گفتم : یارو عجب
عزم راسخی برای خود کشی داشت که از شک عبور نکرده بود؟ ! بگذریم داستان را ادامه
بده که پس از ترک خونه کجا رفت؟
گفت : یارو میره
به سمت ریل راه آهن.
گفتم : چرا ریل
راه آهن را ایشون بر گزید .
گفت : مگه توجه
نکردی اشاره شد برای خود کشی.
گفتم : چطوری؟
گفت : وقتی به ریل راه آهن می رسه وسط ریل راه آهن
بقچه اش را زیر سرش می گذاره و دستمال نان و پنیرهم بغل دستش می گذاره ودراز می کشه.
گفتم : دراز
کشید که چه بشه؟ مگه برای خواب رفته بود؟
گفت : نه بابا چه
خوابی ، دراز کشید و منتظر می موند تا قطار بیاد.
گفتم : جدی ! عجب
این یارو چیگر بزرگی داشت؟
گفت : البته ممکنه
جیگر بزرگ داشت ، ولی دل بزرگ وجرأت زیاد
نداشت.
گفتم : چرا؟ مگر
چه اتفاق افتاد؟
گفت : هیچی ، چون
سوزن بان یا کارگر مسئول تعمیر وتعویض ریل قطار سر می رسه .
گفتم : خوب مگر وقتی این سوزن بانه سر رسید، چکار کرد؟
گفت : این از یارو
سئوال می کنه چرا وسط ریل قطار دراز کشیدی؟ مگه اینجا هتل سیار 5 ستاره استه؟ مگه نمی
دونی عمل تو خلاف قانونه؟
گفتم : یارو به
سئوالات سوزن بان چه جواب داد؟
گفت : یارو جواب
داده بود که قصد خودکشی دارم .
گفتم : سپس سوزن بانه چه به یارو که می خواست خودکشی کنه گفت؟
گفت : سوزن بانه
با تمسخر کردن یارو ازش می پرسه مرد حسابی
اگه تو قصد کشی داری پس این بقچه ونون و پنیربرای
چیست که با خودت آوردی؟
گفتم : چه سئوال
واردی ؟ خوب یارو در جواب سئوال سوزان
بانه چه گفت؟
گفت : یارو به
سوزن بانه جواب می ده مرد حسابی حالا اومدیم بدلایلی قطار تأخیر داشت . تومی خواهی
من اینجا از گرسنگی و بدون وسایل گرمازایی به میرم که
سئوال می کنی چرا من این بقچه و یه لقمه نون و پنیر با خودم آوردم تا بخورم و از گرسنگی نمیرم
گفتم : منظور یا
هدف تو از بازگویی داستان این خودکشی چه بود؟
گفت : هدف انتقال
پیام از طریق به در گفتن است تا دیوار بشنود.
گفتم : مخاطب پیام کیست ؟چرا پیام بطور مستقیم داده
نمیشه؟
گفت : مخاطب
ممیزگران و سانسور چیان هستن.
گفتم : خوب اینان
کیستند وکجا هستن؟
گفت : گذشته در رسانه های خبررسانی ومطبوعاتی و وزارت فرهنگ
وارشاد ودستگاه فاسد قضاییه و نیروی
انتظامی وسایر نهادهای همسوی رژیم نامشروع ولایت فقیه سنگر محکم دارن برخی از شبکه
های مجازی – اجتماعی اطلاع رسانی هم با
اینان همسو هستن. 10 خرداد- 92
No comments:
Post a Comment