Thursday, January 23, 2014

دوطنز

دوطنز
مگر دستآورد بیش از چند دهه برباد رفتن  ثروت و سرمایه ی ملی کشور در پروژه  هته ای که  همچون 1000 میلیارد دلار خسارات مادی جنگ خانمانسوز ایران وعراق منجر به سرکشی جام زهر شده است جز طنز نه خنده دار که  عزادار است چون  فریاد  انتقادی زده شده است که بااجرایی شدن توافق هسته ای  نه دیگر انرژی هسته ای حق  مسلم ما نیست که روز عزای ملی ماست.3 بهمن - 92
 مسعود محمدی در روزنامه قانون نوشت: نماینده بوشهر در مجلس گفته‌اند: غرب منافع بیشتری در مذاکرات به دست آورد. ایشان در ادامه به نکته بسیار مهم دیگری اشاره کرده و اظهار داشته‌اند: تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای باید قوی‌تر شود.
با توجه به اینکه ما سواد درست و حسابی برای محاسبه سود و زیان دستاوردهای هسته‌ای غربی‌ها نداریم، لذا بر خود واجب دیدیم در راستای فرمایش دوم ایشان چند پیشنهاد برای تقویت تیم مذاکره کننده هسته‌ای ارائه دهیم.
پیشنهاد اولبا توجه به اینکه آقا جواد ظریف و دوستان در حال حاضر بهترین‌های دیپلماسی در داخل کشور محسوب می‌شوند و بهتر از ایشان عمراً بتوان پیدا کرد، پیشنهاد می‌شود آقای روحانی گروهی را مأمور کشف، شناسایی و جذب دیپلمات‌های «دو رگه» کنند تا از این طریق بتوان به تقویت تیم فعلی پرداخت. البته وقوع این امر منوط به این است که دیپلمات‌های کشف شده حتی‌الامکان مورد منشوری نداشته باشند و صلاحیت ایشان توسط مراجع ذی صلاح تأیید شود.
پیشنهاد دومبرگزاری چند مذاکره تدارکاتی با تیم های داخلی و خارجی می‌تواند در تقویت تیم مذاکره کننده و شناخت نقاط ضعف ایشان مفید باشد، لازم است  در  مذاکرات تدارکاتی، تیم هسته‌ای کشورمان محک جدی بخورد که از بین تیم‌های داخلی، تیم «وطن امروز» و تیم «کوچک‌زاده – رسایی» بهترین گزینه های موجود محسوب می‌شوند. البته تیم هسته‌ای کشورمان باید مراقب مصدومیت‌های احتمالی علی‌الخصوص در رویارویی با تیم‌های داخلی‌ باشند.
پیشنهاد سومبرگزاری دوره‌های آموزشی در محل دانشگاه ایرانیان با حضور اساتید مجربی همچون دکتر احمدی‌نژاد و دکتر ثمره هاشمی درجهت انتقال تجربیات و دستاوردهای گهربار گذشته، در افزایش سواد دیپلماسی و به تبع آن تقویت تیم مذاکره کنند.پیشنهاد آخردر حقیقت  اساسی‌ترین  حرکت در خصوص تقویت تیم هسته‌ای به شمار می‌رود و با تحقق آن، نیاز به اقدامات دیگر خود به خود مرتفع خواهد شد. فی‌الواقع اگر برخی از دوستان لطف کنند و تا حصول نتیجه قطعی و به ثمر رسیدن تلاش‌های فعلی، از هرگونه اظهارنظر پرهیز کنند، مشکل خاصی پیش نخواهد آمد. از طرفی، تا جایی که ما اطلاع داریم کسی از ایشان انتظار اظهارنظر ندارد و در صورت سکوت و عدم اظهار نظر، به نمایندگی از طرف همه قول می‌دهیم که از این دوستان گلایه نکنیم.
طنز بریدن وفاصله گرفتن ازرسانه ی ملی صدا وسیما و روی آوری به شبکه های ماهواره ای همچنین بررسی نقادانه و طنز گونه ی سانسور وسرکوب دو قلوهای همزاد  همراه با دستگاه تبعیض و فاسد قضاییه و خلاصه اوضاع آشفته بازار خرت وخر  که چنین ترسیم شده است   از سن و سالت خجالت بكش... منظورم اينه كه چون نمي‌تونيم جواب بديم و اصولا صدامون به جايي نمي‌رسه، به درون خودمون مراجعه مي‌كنيم... يعني به توي خودمون برمي‌گرديم... الان چون مردي كه توي ما بود رفته است، ما راحت‌تر توي خودمون فرو مي‌ريم. يه جور اسباب‌‌كشي درونيه! 3 بهمن - 92
احسان پیربرناش در روزنامه قانون نوشت: تا به بچه‌ها اشاره كردم دست و پايش را بگيرند و مانند دفعه قبل سوار ماشين‌اش كنند دست‌هايش را بالا برد و گفت:«نه نه، خودم ميام، خودم ميام» سوار تاكسي كه شد گفتم: عزت؟ باز تو حرف زدي؟ دفعه قبل بهت نگفتم دهن منو وا نكن؟ گفتم يا نگفتم؟
مي‌خواست چيزي بگويد، گفتم: هيس! فقط گوش كن... عزت؟ بهت نگفتم يه چيزي بگو كه بگنجه؟ الان اينايي كه تو گفتي مي‌گنجه؟
همانطور كه روي صندلي راننده نشسته بودم چرخي زدم تا راحت‌تر پاسخ بدهد. گفتم: نمي‌گنجه عزت، ديدي كه؟ عزت؟ تو اين حرفا رو از كجات مياري آخه؟ نمي‌گي چهار نفر ممكنه اين حرفا رو بخونن، راجع بهش يه چيزي بنويسن؟ عزت؟ چرا فكر مي‌كني كسي به حرفات توجه نمي‌كنه؟ چرا به بي‌توجهي عادت كردي؟ تو چرا اينجوري هستي  عزت؟
اين بار مشخص بود قصد ندارد چيزي بگويد اما من محض احتياط گفتم: هيس! صدات در نياد... چوب خطت پر شده عزت.طبيعتا ديالوگ‌هايم تمام شد و چيزي براي ارائه نداشتم اما عزت هم حرف نمي‌زد، فقط خوب دقت مي‌كرد. گفتم: چرا چيزي نمي‌گي؟ آدمي كه 10 هزار كلمه مصاحبه مي‌كنه، دو كلمه جواب نداره؟
تا آمد حرف بزند گفتم: هيس... حرف نباشه.
شاكي شد و گفت: لعنتي حرف نزنم چطوري جواب بدم؟
گفتم: اين ديگه مشكل خودته... مگه ما كم جواب داريم واسه حرفات؟ مي‌ديم؟ نه ديگه، نمي‌ديم عزت. ما سال‌هاست عادت كرديم به خودارجاعي!
با تعجب پرسيد: خودارجاعي؟! هه هه هه، ديدي اشتباه گفتي!
گفتم: از سن و سالت خجالت بكش... منظورم اينه كه چون نمي‌تونيم جواب بديم و اصولا صدامون به جايي نمي‌رسه، به درون خودمون مراجعه مي‌كنيم... يعني به توي خودمون برمي‌گرديم... الان چون مردي كه توي ما بود رفته است، ما راحت‌تر توي خودمون فرو مي‌ريم. يه جور اسباب‌‌كشي درونيه!
گفت: حالا مگه من چي گفتم تو گير دادي به من دوباره؟ من فقط گفتم مردم از سر كنجكاوي ماهواره نگاه مي‌كنن.گفتم: لابد زيادي كنجكاون كه بيست و چهار ساعته پاي ماهواره نشستن؟
گفت: پ ن پ، از سر علاقه‌ست! ببين عزيز من، «مردم ما صرفا پس از برطرف شدن کنجکاوی شان یا مورد توجه قرار دادن یک سریال یا فیلم در این شبکه ها آنها را از خاطر می برند»
گفتم: آهان، از اون لحاظ مي‌گي... اينو قبول دارم خداوكيلي؛ همين كه اين چند تا فيلم و سريال و اخبار و مستند و موزيك و مسابقات ورزشي و برنامه‌هاي آموزشي تموم مي‌شه همه ميان سراغ همين راديو و تلويزيون خودمون، بیست‌و سی رو نگاه می کنن که یه چیزی یاد بگیرن.
گفت: «شرمنده مردمي هستم كه امواج رسانه ملي به آنها نمي‌رسد
گفتم: پس هنوز حال و روز مردمي كه امواج رسانه ملی بهشون مي‌رسه رو نديدي؛ عزت، قرني يه بار شرمنده مي‌شي، اونم اشتباهي.
بدون اينكه متوجه هيچگونه طعنه‌اي شده باشد گفت: «ارتباط رسانه ملی با مردم بسیط و محکم‌تر است
با اينكه مي‌دانستم طعنه زدن هيچ فايده‌اي ندارد گفتم: بله آقا، اصلا ارتباط مردم با صدا و سيما يكجور ارتباط خانوادگي است!با تعجب پرسيد: چطور؟!
پرونده‌ پزشكي كه توي دستم بود را انداختم جلوي پايش و فرياد زدم: يه نگاهي بهش بنداز
لبخندي زد و گفت: آقا مبارك باشه، اين كه خيلي خوبه! می دونستم برنامه‌های صدا و سیما جواب می ده... ای شیطون، قيافه مي‌گيري كه شيريني ندي؟ حالا دختره يا پسر؟
گفتم: عزت؟ می خندی؟ بخون بالاشو.... نتيجه سونوگرافي خودمه!
با همان لبخند مليح و دلربا ادامه داد: ديگه زيادي داري سخت مي‌گيري!
با نگراني پرسيدم: فکر می کنی از پسش بر ميام عزت؟. منبع فرارو

No comments:

Post a Comment