Thursday, December 19, 2013

بهانه برای نه لب خند که پوزخند نوبرانه برلب تان

وقتی رییس شما مصمم است حال تان را بگیر ه راه فرار ندارید  بهانه برای نه لب خند که پوزخند نوبرانه  برلب تان  
باید باشند کسان زیادی که شادی وخوشی را همانگونه که برای خود می خواهند برای دیگران نیز طلب می کنند یا آرزویش را دارند. برای همین دریافتی های جدید شان را گذشته از اینکه بر دانسته های قبلی شان فزون می کنند علاقمندند که آن را به دیگران منتقل کنند تا آنان هم  سهیم شوند. منهم تلاش می کنم یکی از این افراد باشم . به خصوص  اینکه شوربختانه بیش از 34 سال است که شادی و خنده از جامعه ی ایران رخت بر بسته است .چون بنیانگذارش پس از 15 سال تبعید نه بی احساس وارد کشور شد که یک راست به بشت زهرای تهران رفت که منهم حضور داشتم چون نمی دانستم خمینی چکاره است و چه نیتی دارد؟ زیرا اجازه دانستن شناخت پیرامون وی وهم قطاران و حامیان اطرافش داده نشده بود تا پیام مرگ پروری وگورستان آباد کنی اش را  در پوشش زرورق  عوامفریبانه وارونه بدهد. پس از آن  جنگ خانمانسوز 8 ساله را موهبت الهی نامید و به مناسبت پیام نورو باستان گفت همه باید به جای برگزاری مراسم جشن نوروز در گورستان ها  بر سر گور کشته شدگان جنگ موهبت الهی حضور یابند ودر بیمارستان ها به عیادت مجروحان وموجی ها وجانبازان این جنگ موهبت الهی بروند. سپس با شعاررو سری یا توسری وحجاب اجباری وچادر سیاه  حجاب برتر لب ها ی زنان به خاطر آرایش توی خیابان ها تیغ کشی شد . اندیشه و تفکر دگر اندیشان جراحی واندام های شان در ون سیاه چال های سراسر کشور خراطی شد وسینه های  شان بر تیرک اعدام  شکافته یا سرهای شان بر طناب دار معلق در بالای جراثقال ها رقص مرگ کند . خلاصه خنده ممنوع وقاچاق ونوبر شد وتا کنون سایه شوم این سیاست وفرهنگ تحمیلی ادامه داشته است . طوری که مخالفان ومنتقدان ودگر اندیشان در برون مرز هم مصونیت و امنیت نداشتند وبرخی شان بطور فردی قصابی وسلاخی شدند یا بطور جمعی قتل عام شدند. چون رهبر بنیانگذار چنین رژیمی تأکید کرده بود اگر همه بگویند "نه"  ولی من بگویم  " بلی ، یا بالعکس  همه باید همان  بگویند که من می گیم . بهمین دلیل چون بیش از 34 سال است که دین ابزار وتوجیه گر همه پاسخ واقدامات ومطالبات مردم از سوی رهبر مستبد مطلقه شده است مطلب  گفتگوی سئوالی دریافتی ضمیمه کهنمی دانم از کیست چون نام وامضا ندارد اما بی ربط به  فلسفه بافی یا سفسطه گری  حوزوی نیست  و  بشکلی بیانگر خصلت وقدرت و اختیاراات واعمال رهبر یک دندهو انعطاف ناپذیر جانشین خدا روی زمین در بیت جماران می باشد بازتاب داده می شود به امید آنکه چهره گشاده و پوزخند نوبرانه  برلب تان  بشاند.

رییس: 50 آجر توی هواپیماست.
یکی از آنها را به بیرون پرتاب می‌کنیم.
الآن چند آجر توی هواپیما مانده؟

کارمند:          49 آجر.

رییس: چگونه می‌شود یک فیل را در سه مرحله در یخچال جا داد؟
کارمند: در یخچال را باز می‌کنیم،
فیل را در یخچال می‌گذاریم،
در یخچال را می‌بندیم
.

رییس: چگونه می‌شود یک گوزن را در چهار مرحله در یخچال جا داد؟
کارمند: در یخچال را باز می‌کنیم،
فیل را درمی‌آوریم،
گوزن را داخل یخچال می‌گذاریم،
در یخچال را می‌بندیم
.

رییس: امروز تولد شیر سلطان جنگل است،
همۀ حیوان‌ها به جشن تولد او آمده‌اند

به جز یکی از آنها، چرا؟
کارمند: گوزن نیامده،
چون توی یخچال است
.

رییس: یک پیرزن چگونه می‌تواند از یک رودخانۀ پر از تمساح رد شود؟
کارمند: به راحتی،
چون تمساح‌ها به جشن تولد شیر رفته‌اند
.


رییس: سؤال آخر، با این حال پیرزن در رودخانه می‌میرد، چرا؟
کارمند: اووممم... نمی‌دانم،
شاید غرق شده باشد
.

رییس: نخیر،
آجری که از هواپیما بیرون انداخته بودیم توی سرش می‌خورد.
مشکل همین است،
تو روی کارت تمرکز نداری.
برو
 !

*
نتیجۀ اخلاقی داستان:*

وقتی رییس شما مصمم است حال‌تان را بگیرد، راه فرار ندارید ! !

No comments:

Post a Comment